1401/10/27
«کاش آن روزی که مرا در آغوش فشردی میان دستانت محو میشدم و جایی میان قلبت پیدا میکردم.»
1401/11/26
«وقتی از دور داشتم به خنده های قشنگت گوش میدادم فکر نمیکردم میفهمی؟!فک نمیکردم وقتی از کنارت رد میشدم متوجه نامرئی شدنم،بودی!...»
1401/12/08
«اون روز وقتی از کنارت رد میشدم،انقدر نزدیکم بودی که بوی تنت رو حس میکردم،صدای نفس کشیدنت رو میشنیدم ولی تصمیم گرفته بودم نه ببینم، نه دیده بشم،نه بشنوم، نه شنیده بشم....اما تو شنیدی؛ااون فریاد عاجزانه چشمام رو،تو دیدی،منی که منتظر نگاهت بودم؛در حالی که حتی نمیتونستم رومو به تو برگردونم.دستمو گرفتی و نذاشتی اینبار فرار کنم و ازت دور بشم.»
1401/12/12
«منتظر تو بودم،چشمام بین اون همه جمیعت دنبال تو میگشتن.شاید داشتم اغراق میکردم...ولی تنها چیزی که اون لحظات میخواستمش،تو بودی! بودن تو به جای همه ی اون ادمایی که کنارم بودن.»
1401/12/25
«دلم برایت تنگ شده است.همینقدر ساده و همینقدر کوتاه.»
پ.ن:دلم نیومد آخر سالی وبم اینقدر خاک بخوره...