ꜱɪʟᴇɴᴛ ᴇʏᴇꜱ

Just look! Don't say anything

~عشق دیرینه من~

به خاطر دارم روزی غرق در اعجاز وجودت بودم؛چگونه روزهای لبریز از عشق به وداع ختم شد!
فصل خزان بود،چرخ های دوران دوچرخه ات همراه بادی سوزناک ایستاد.قلبم سرشار از شاپرک های رنگین شد؛عشق دیرینه من،بعد ماه ها هجر تو را در آغوش فشردم.عطر تنت را در بینی جریان بخشیدم.و انگشتانت را میان دستانم حس کردم.
آن روز گر پایانی نژند نداشت،بهترین روز هستی برایم می‌بود.
قلبم دگر طاقت این را نداشت،شاپرک های قلبم گوشه ای میان تار های عینکبوتی گیر کرده و خاکستری شده بودند.
زنده بودند ولی نفس نمیکشیدند؛با چه جسارتی میتوانستم به تویی که دگر مرا از یاد برده بودی، بگویم "بمان" .

۹ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان