میان پاکت ها گم شدم؛کدومشو برات بفرستم.
اونی که از دلتنگی هام گفتم؟نه نه نه.
اونی که از روزای بارونی باهات صحبت کردم؟
شایدم اونی که جلوی گلفروشی یاد تو افتادم.
"1997, July,17"
میان هزاران گل چشمم به تک گلِ گوشه ی دیوار افتاد.همون گل بابونه ای که تنها یک گوشه مونده بود؛فکر میکنی به سادگی ازش گذشتم!البته که نه.
خریدمش:)
"1997, October,11"
برات پستش کردم ولی،فک کنم آدرسش اشتباه بوده!
بهتر نیست یکی دیگه بفرستم؟
همونی رو گلچین میکنم که بالاخره بعد تلاش های فراوان اون پیرمرد کتاب فرشو رو پیدا کردم.همونی که تونستیم چاپ اول کتابی که دوست داشتی رو ازش گیر بیاریم.
"1998, January ,21"
من امیدوار بودن و از تو یاد گرفتم،پس نا امید نمیشم و باز برات مینویسم.
با اینکه میدونم میخونیشون و جوابی برام نداری...
اینبار یکمی غم انگیزه.چون تنهایی اولین برف سال رو میبینم.دستام یخ کرده بود ولی بالاخره ،یاد گرفتم خودم گرمشون کنم:)
"1998,April,03"
دیگه داره یواش یواش زمین سبز میشه،همه جا بوی شکوفه های ریز رو گرفته.باید ناامید بشم و دیگه سراغت رو نگیرم؟ یا باید با بهاری تازه جون بگیرم و هیچوقت برای به دست آوردنت خسته نشم؟