دیروز همون معجزه ای که همه میگن قراره یک روز بیاد بهم سر زد:)
اولین بارم بود که بدون خجالت داد میزدم،میدوییدم،میخندیدم...
ولی معجزه تا اینجا گل نکرده بود.
شب که شد با بحث های بیانیون(منگاتایی ها)در مورد کراش یک حس امید و الهام بخشی بهم دست داد؛رفتم به کراشم یک پیام دادم.
اونقدر باهام مهربون بود که حس کردم بالای ابرام^-^
کل شب به این فکر میکردم که معجزه،دقیقا همونیه که وقتی فکرشو نمیکنی میاد پیشت و بهت یکم هیجان تزریق میکنهD":